یادم میاد بچه که بودم یه دهی بود تو شمال که همیشه تابستونا میرفتیم اونجا.
اونوقتا من نمی دونستم پولدار یا فقیر بودن ،شهری یا روستایی بودن با هم فرق داره.
یادمه که تو یه کلبه ساده و قشنگ که روی تپه مشرف به ده بود می موندیم تپه با یه جاده خاکی ، باریک و پر از درخت از یک طرف به ده و از طرف دیگه به مرتع وصل می شد. اون بالا روی مرتع پوشیده بود از علفهای سبز سبز با گلهای زرد وسفید بابونه،صدای پرنده ها و بوی سوختن چوب، بوی عطر علفها و فضای دلچسب اون هنوز تو مشاممه ،اون همه سادگی و سبکبالی اونموقه رو هنوزحس می کنم،چون هنوزم نفهمیدم چه فرقی هست بین فقیر یا پولدار بودن ،شهری یا روستایی بودن...اون جاده خاکی و باریک با بوی علفهاش و عطر سوختن چوبش تقدیم به همه دوستانی که فراموش کردن فرقی هست بین فقیر یا پولدار بودن شهری یا روستایی بودن...