Daisy

Life is a treasure

Daisy

Life is a treasure

پینت بال

عیدیه یه دوستی(داداشم) ولخرجی کرد هممونو دعوت کرد خونشون که تو جزیره کیشه.مام جو گیر شدیم همه رو مهمون کردیم پینت بال. ما شش نفر بودیم و گروه مقابل( دشمن ) هم یازده نفر بودن که از اصفهان اومده بودن. تازه تفنگاشونم دوباره شارژ کرده بودن(تیر اضافی خریده بودن).آخر بازی ،گروه ما رو برنده اعلام کردن.مام کلی خوشحال شدیم و تو زمین حرکات موزون انجام دادیم ،سوت زدیم به افتخار خودمون تعظیم کردیم  و حدود 200 مرتبه گفتیم که ما متعلق به همه مردم هستیم که چنین رشادتمندانه در مقابل آن دشمنان قدر قدرت، برنده شدیم. که یه دفعه آقایی که مسؤل زمین بود اعلام کرد که اونا اصلأ تیراشونو شلیک نکرده بودن و واسه روز مبادا نگهشون داشته بودن!!

تشکرلر

نظرات 11 + ارسال نظر
مینا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ق.ظ http://www.tabassom-16.blogsky.com

تبرییییییییییییییییییک بر این اعتماد به سقفتان!!!!

دفعه دیگه با هم می ریم

علی یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.atkh.blogsky.com

سلام
چطوری؟؟؟
خوشم میاد یا نمیای به من سربزنی یا وقتی میای ۱۲تا کامنت با هم میزاری

چه کنیم دیگه ما اینیم

گلی یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:48 ب.ظ

روز مبادا دقیقا کی میشه؟؟؟ مگه این توپای پینت بال فاسد نمیشه؟؟؟ اینا دقیقا چیکار کرده بودن؟

هیچی دلشون نیومده بود شلیک کنن،صبر کرده بودن ببینن ما چیکار می کنیم ، یاد بگیرن بعد بازی کنن.هیوونکیا تو اون یک ساعت کلی تیر خوردند وکلی هم پول داده بودن که تیر اضافی بگیرن ،بعضیاشونم که هوایی زده بودن. اگه می دیدی اصلأ یه وضی بود ،هممون از خنده روده بر شده بودیم،مسؤل زمین گفت :آقا پس چرا از تیراتون استفاده نکردین؟!
یکیشون گفت :خوب حالا مگه چی می شد؟ الان که دوباره رفتیم تو زیمین شلیک می کونیم.

غافل از این که دیگه بازی تموم شده بود و گروه های بعدی وارد زمین میشدند و از تفنگها یی که تیرهای اصفهانیا توش مونده بود استفاده می کردن.دلم سوخت واسشون

خوده خودم یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ


میگم!
تعجب کردم اولش!!

واسه چی خوب ؟ حالا ما پارتی و کس وکار نداریم برنده ام نشیم؟

گلی دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ http://golbaghalieparishgoon.blogfa.com

خداییش این رودست زدن به اصفهانیا جشن و پایکوبی هم داره

آره خیلی حال داد.

FaATeMe چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://fateme.blogsky.com

من درگیر داستان نمیشم درگیر ادبیات قویش میشم!

بیشتر توضیح بده ،متوجه نشدم دوست جون.

فاطمه جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ب.ظ

خدایی حال کردم...
دمتون گرم...

حالا دیگه مطمئنم همه ی اونایی که زبان خوندن کلی باحال و ذوس داشتنی ان...
مرسی بانو

ممنون . باحالی از خودتونه دوست جون بانو.مگه شما هم زبان خوندین؟

ماریا جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://binahayat2032.blogfa.com

سلاممممممممممممممممممممممممممم....سلام و سلام سلام و سلام و سلام و غیره سلام .


ما برگشتیم ...
خوبین که ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نود و یکتون هم مبارک ها باشه بانووووووو .!

سلام دوستم.خوبم ممنون.شما چطوری عزیزم؟دلم برات هوارتا تنگولیده بود.خوب شد که برگشتی.نودویک شماهم مبارک.

FaATeMe شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ http://fateme.blogsky.com


بابا اعتماد به نفس!

ما اینیم دیگه.

فاطمه شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://daryatanhast.blogsky.com/

اختیار دارین بانو
همش تخصیره این خوده خودمه دیگه
اصا بلد نیس معرفی کنه
من ادبیات می خونم...ادبیات انگلیسی

سال آخرم...
ارادت داریم خدمت کسانی که زبان خوندن بانو

تخصیره اون بیچاره نیست،بهم گفته بود که شما ادبیات میخونین .اما من همش شما رو با این فاطمه دوست جون بالایی اشتباه میگرفتم.تازه فهمیدم کی به کیه.شرمنده
ما بیشتر

نونوچه یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ب.ظ http://nonoche.blogsky.com

یوووووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووووووووووو برو کنار که نونوچه جونی اومده پیش مریم جونی
اووووووووووف!!! تو داهات ما که پینت بال پسرونه ست

وبت به طور وحشتناکی خفنه و جمع جوره!!!
دوستش دارم

یووووووووووووووووووههوووووووووووووووووووووووو
سلام نونوچه جونم.خوش اومدی.عیبی نداره خودم
میام واست دخترونه اش میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد